پدربزرگم آدم آزادهاى بود. ما با هم هفتاد و اندى سال اختلاف سن داشتیم ولى چنان دوست بودیم که نگو و نپرس. اسمش حاج اکبر بود. معروف بود به حاج اکبر کَر . او مرا معتاد به کتاب خواندن کرد. پول جیبى را وقتى میداد که کتاب میخواندم. یعنی باید کتاب را تعریف مىکردم تا پول جیبیام را بدهد. اولین کتابى که خواندم چهل طوطى بود. بعد امیر ارسلان و حسین کُرد و بقیه. بعد از خواندن این کتابها بود که تازه به سن مدرسه رسیدم.
نوشته هایی که کمی صبر می خواهد برای خواندن و حوصله...
خواهان این که فرهنگ سه خطّی را از هوای سرها دور کنیم...
برای خواندن حوصله بفرماییم...
+ یازهرا سلام الله