تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
📌 نِــــوِشــتِــه هـــــایِ چَــــــنــد خَـــــــطّــی


۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

1: چند سال پیش  جوکی شنیدم با این مضمون که { اسبی به صاحب سیرک مراجعه کرده و گفته مشکلات مالی فراوانی دارد و دنبال کار کردن در سیرک اوست!. صاحب سیرک هم بعد از پایان صحبتهایش از او پرسیده خوب اینهمه حرف زدی بگو ببینم هنرت چیست؟. اسب هم متحیر به صاحب سیرک نگاه کرده و گفته : مرد حسابی من دارم با زبان ادمیزاد باتو حرف میزنم!. / خنده حضار! }


پدربزرگم آدم آزاده‏‌اى بود. ما با هم هفتاد و اندى سال اختلاف سن داشتیم ولى چنان دوست بودیم که نگو و نپرس. اسمش حاج اکبر بود. معروف بود به حاج اکبر کَر . او مرا معتاد به کتاب خواندن کرد. پول جیبى را وقتى می‌‏داد که کتاب می‌خواندم. یعنی باید کتاب را تعریف مى‏کردم تا پول جیبی‌‏ام را بدهد. اولین کتابى که خواندم چهل طوطى بود. بعد امیر ارسلان و حسین کُرد و بقیه. بعد از خواندن این کتابها بود که تازه به سن مدرسه رسیدم.


نوشته هایی که کمی صبر می خواهد برای خواندن و حوصله...
خواهان این که فرهنگ سه خطّی را از هوای سرها دور کنیم...

برای خواندن حوصله بفرماییم...
+ یازهرا سلام الله